نحوه کنترل گفتگوهای درونی (نجواهای ذهنی) و رسیدن به احساس خوب

نحوه کنترل گفتگوهای درونی (نجواهای ذهنی) و رسیدن به احساس خوب

اگر بتوانم قوانین کیهانی را در یک جمله خلاصه کنم، قطعا آن جمله این است:

احساس خوب = تجربیات دلخواه و احساس بد = اتفاقات نادلخواه

چون خداوند میدونه که این جهان بر پایه قانون جاذبه کار میکنه و میدونه اگر احساست بد باشه و به همین شکل ادامه بدهی اتفاقات بد برات رخ میده

طبق همین قانون، منظورم از هماهنگ شدن با خواسته نیز، ماندن در احساس خوبِ بیشتر، درباره آن خواسته است.

منظورم از ایجاد هماهنگی میان ذهن و روح نیز، توانایی هماهنگ شدن با خداوند به وسیله “تمرکز بر نکات مثبت هر موضوع” و رسیدن به احساس آرامش است.

ملاک موفقیت درباره هر موضوعی، همیشه “میزان احساس خوبی است که تجربه می کنی” و میزان ایجاد احساس خوب، همیشه به اندازه توانایی ات در کنترل ذهن، درباره موضوعات متعدد است.

پس صحیح است که بگویم، بزرگترین مهارت یک انسان، توانایی او در کنترل ذهنش است.🌷.

“تلاش برای کنترل نجواهای ذهن”، کاری است که سالهاست در حال انجامش هستم و خواهم بود. زیرا ذهن مان همواره در حال تولید افکار بیمارگونه درباره هر موضوع و جنبه ای است. ذهن مثل دشمنی همیشه در کمین است تا به محض رخ دادن شرایطی نا دلخواه، حتی ناخواسته های بی اهمیت را آنچنان در ذهنت بزرگ جلوه دهد و چنان نجوایی را شروع کند و چنان دلایلی منطقی برای ناامید بودن، ترسیدن، نگران بودن و… ارائه دهد و تو را به حالت احساسی ای برساند که در یک بهشت واقعی، یک جهنم واقعی را ببینی و احساس نمایی.

اگر توانایی کنترل ذهن را در این مواقع نداشته باشی، تو را در چرخه ای از اتفاقات ناخواسته فرو می برد. تا جایی که میان خودت و یک زندگی زیبا، یک رابطه توام با عشق و مودت، یک بدن سالم و هر خواسته دیگری فرسنگ‌ها فاصله می‌بینی که هیچ چیز قادر به پر کردن آن فاصله نیست. رسیدن به افسردگی یا خودکشی، نتیجه ماندن به مدت زمان طولانی در این چرخه است.

این طبیعت ذهن است و اولین قدم برای کنترل ذهن، پذیرش طبیعت اوست.

همانگونه که می پذیریم گرگ حیوانی درنده است و محل سکونت مان را از محدوده قلمرو این حیوان دور می کنیم و تلاشی برای اهلی کردنش نداریم، همانگونه که به جای یک گرگ، گوسفند و مرغ و خروس را که اهلی هستند، پرورش می دهیم، همین شیوه را نیز باید درباره ذهن اجرا نماییم.

اولا، ذهن را به عنوان بخشی از وجودت بپذیر که کارش این است تا با متمرکز نمودن تو بر کمبود هر چیزی، احساس ترس، نگرانی، نا امیدی و… را در وجودت ایجاد نماید.

سپس آگاهانه توجه ات را از ذهن بردار و به آن بخش از وجودت توجه نما که جایگاه خداوند است و همواره تلاش می کند تا با الهام خیر و شرت به تو و یادآوری توانایی ها، نعمت ها و فراوانی که در جهان برای تو آفریده، ایمان، امید و آرامش را در قلبت ایجاد نماید و قدم هایت را برای حرکت در این مسیر استوار سازد.

به وسیله تکرار همین روند است که باورهای قدرتمند کننده، ساخته می شوند.

این دو صدا (صدای ذهن و صدای قلب) همواره در وجودت هست. این تو هستی که تصمیم می گیری به کدام یک از این دو صدا توجه کنی. نتیجه این انتخاب، تجارب هر لحظه از زندگی ات را می آفریند. نتیجه این انتخاب، نوع باورهایی (باورهای محدود کننده، باورهای قدرتمند کننده) را مشخص می کند که در هر لحظه در حال ساختنش هستی.

و در یک کلام، به اندازه ای نعمت ها و خواسته ها وارد زندگی ات می شود، که می توانی با نادیده گرفتن ذهن و توجه به ندای الهامات قلبت که همیشه امید را می پراکند، قادر به تمرکز بر جنبه های مثبت هر موضوع و هر شرایطی می شوی. این یعنی هماهنگ شدن با قوانین خداوند. این تنها راه ساختن باورهای قدرتمند کننده است و این تنها کار زندگی ات است.!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

14 + 7 =

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.