ادامه به دستور شما مقاله سوم

هنگامی که به لذت شکرگذاری می رسید و در واقع احساس می کنید که از دریافت آنچه قبلاً برای حواس آن آشکار نیست ، سپاسگزار هستید ، قطعاً از نظر آگاهی با چیزی که برای آن تشکر کرده اید یکی شده اید.

خدا (آگاهی شما) مورد تمسخر قرار نمی گیرد.

شما همیشه آنچه را که از وجود آن آگاه هستید دریافت می کنید و هیچ کس بخاطر چیزی که دریافت نکرده است سپاسگزار نیست.

“ممنون پدر”

اینگونه نیست که امروزه توسط بسیاری از افراد نوعی فرمول جادویی استفاده می شود.

شما هرگز نباید کلمات را با صدای بلند بیان کنید ،

“ممنون پدر.”

با به کار بردن این اصل در حین هوشیاری تا جایی که واقعاً سپاسگزار و خوشحال باشید از دریافت چیز مورد نظر ، به طور خودکار شاد می شوید و در باطن شکر می کنید.
شما قبلاً هدیه ای را قبول کرده اید که پیش از به هوش آمدن چیزی جز یک آرزو نبوده و ایمان شما اکنون ماده ای است که آرزوی شما را می پوشاند.

این افزایش هوشیاری ، یک ازدواج معنوی است که در آن دو نفر باید در یک بودن توافق کرده و شکل و شمایل آنها در زمین ثابت شود.

“زیرا هرچه به نام من بخواهید همان را به شما می دهم.”

‘Whatsoever’ معیار کاملاً بزرگی است. این بی قید و شرط است.

اگر جامعه صحیح یا غلط بداند بیان نمی کند که شما باید از آن بپرسید ، این به شما بستگی دارد. آیا واقعاً آن را می خواهید؟ آیا شما آن را آرزو می کنید؟ این همه آن چیزی است که لازم است.

اگر بخواهید زندگی آن را به شما می دهد.

“به نام او”

نام او اسمی نیست که شما آن را با لب تلفظ کنید.
می توانید برای همیشه به نام خدا یا یهوه یا مسیح عیسی سوال کنید و بیهوده سوال خواهید کرد.

“نام” به معنای طبیعت است.
بنابراین ، وقتی در ذات یک چیز می پرسید ، نتایج همیشه دنبال می شود.

درخواست به نام این است که به افزایش آگاهی و یکی شدن در طبیعت با چیز مورد نظر ، رسیدن به آگاهی به ماهیت آن چیز ، و شما در بیان آن چیز خواهید شد.

از این رو،

“هر چه آرزو می کنید ، هنگام دعا ، ایمان بیاورید

که آنها را تحویل بگیرید و آنها را دریافت خواهید کرد. “

دعا کردن ، همانطور که قبلاً به شما نشان داده ایم ، تشخیص و دستورالعمل این است که ایمان بیاورید شخص اول ، زمان حال است.
این بدان معناست که شما باید قبل از دریافت چیزهای درخواستی ، در آنها باشید.

برای ورود آسان به طبیعت ، عفو عمومی لازم است.
به ما گفته شده است ،

“اگر شما چیزی در برابر هر کس ،

که پدر شما نیز ، که در بهشت است ،

ممکن است شما را ببخشد.
اما اگر نمی بخشید ،

پدرت هم تو را نمی بخشد. “

این ممکن است به نظر برخی از خدایان شخصی باشد که از عملکرد شما راضی و ناراضی باشد اما اینطور نیست.

هوشیاری ، خدا بودن ، اگر در برابر انسان چیزی هوشیار باشید ، آن شرایط را در دنیای خود مقید می کنید.

اما رهایی انسان از هرگونه محکومیت به معنای آزادی خود است تا بتوانید در هر سطح لازم صعود کنید.
بنابراین ، هیچ محکومیتی برای کسانی که در عیسی مسیح هستند وجود ندارد.

بنابراین ، یک روش بسیار خوب قبل از اینکه به مراقبه خود بپردازید ، این است که ابتدا هر مردی در جهان را از سرزنش خلاص کنید.

زیرا قانون هرگز نقض نمی شود و شما می توانید با اطمینان ، اطمینان داشته باشید که تصور هر مرد از خودش پاداش او خواهد بود.

بنابراین نیازی نیست که خودتان را درگیر این مسئله کنید که آیا انسان آنچه را که شما فکر می کنید بدست می آورد به دست می آورد یا نه.
زیرا زندگی هیچ اشتباهی نمی کند و همیشه آنچه را که انسان ابتدا به خود می دهد به انسان می دهد.

این ما را به آن بیانیه سو استفاده شده از کتاب مقدس در مورد دهم می رساند.

انواع معلمین ، انسان را با این امر دهم به بردگی می کشند ، زیرا آنها خودشان ماهیت دهم را نمی فهمند و خودشان از کمبود می ترسند ، پیروان خود را به این باور واداشته اند که یک دهم درآمدشان باید به پروردگار تعلق گیرد.

این بدان معناست که همانطور که آنها بسیار واضح نشان می دهند ، این است که ، وقتی کسی یک دهم درآمد خود را به سازمان خاص خود می دهد ، او “دهمین قسمت” خود را به خداوند می دهد ، در غیر این صورت دهم شناخته می شود.

اما به یاد داشته باش،

“من” خداوند هستم. “من هستم

هیچ چیز پوشیده ای وجود ندارد که نباید کشف شود.

آنچه را که به صورت پنهانی گفته می شود ، از بالای سقف خانه ها اعلام خواهد شد.

یعنی اعتقادات پنهانی شما نسبت به خودتان ، این ادعاهای محرمانه ای که هیچ کس نمی داند ، وقتی واقعاً باور شود ، از بالای خانه های دنیای شما فریاد می زند.

زیرا اعتقادات شما نسبت به خود ، سخنان خدای درون شماست که کلماتی روحانی است و نمی تواند باطل به شما برگردد ، اما باید به آن فرستاده شود.

شما در این لحظه دارید بی نهایت را صدا می کنید که اکنون از وجود آن آگاه هستید.
و حتی یک کلمه یا محکومیت قادر به یافتن شما نخواهد بود.

“من” تاک هستم و شما شاخه ها هستید. “

شعور «انگور» است و آن خصوصیاتی که اکنون از وجود آنها آگاه هستید ، همان «شاخه هایی» هستند که آنها را تغذیه کرده و زنده نگه می دارید.

همانطور که یک شاخه حیاتی ندارد جز ریشه آن در انگور نیست ، به همین ترتیب هیچ چیز حیاتی ندارد مگر اینکه از آنها آگاهی داشته باشید.

همانطور که شاخه ای پژمرده می شود و اگر شیره انگور به سمت آن جریان پیدا کند ، می میرد ، اگر توجه خود را از آنها بگیرید همه چیز در دنیای شما از بین می رود ، زیرا توجه شما مانند شیره زندگی است که زنده می ماند و چیزهای زندگی شما پایدار است .من هستم

برای حل مشکلی که اکنون برای شما کاملاً واقعی به نظر می رسد ، این است که توجه خود را از آن برطرف کنید.
علی رغم واقعیت ظاهری آن ، آگاهانه از آن دور شوید.
بی تفاوت شوید و احساس کنید که همان چیزی است که می تواند راه حل مشکل باشد.

آگاهی شما از بودن خدایی است که به او می بخشید و همیشه به این روش می بخشید.

بنابراین وقتی ادعا می کنید خودتان چیزی هستید ، این ادعا یا کیفیت را به خدا داده اید.
و آگاهی شما از بودن ، که هیچ احترامی برای اشخاص ندارد ، تحت فشار ، متزلزل ، و با همان کیفیت یا صفتی که برای خود ادعا می کنید ، برمی گردد.

آگاهی از بودن چیزی نیست که بتوانید نام ببرید.
ادعای ثروتمند بودن خدا؛ عالی بودن ، عشق بودن ، خردمند بودن ، تعریف آنچه غیرقابل تعریف است.

زیرا خدا چیزی نیست که بتوان هرگز نام برد.

دهم دهی لازم است و شما با خدا دهم می کنید.

اما از این پس به خدای یکی بخشید و مواظب باشید که به وی کیفیتی را بدهید که آرزو دارید در مقام انسان ادعا کنید که بزرگ ، ثروتمند ، دوست داشتنی ، خردمند هستید.

درمورد نحوه بیان این خصوصیات یا ادعاها حدس نزنید ، زیرا زندگی راهی دارد که شما به عنوان یک انسان از آن آگاهی ندارید.
راه های آن کشف گذشته است.
اما ، به شما اطمینان می دهم ، روزی که این خصوصیات را تا حد محکومیت ادعا کنید ، ادعاهای شما مورد احترام قرار می گیرند.

برای مثال؛ اگر زندانی می شدید هیچ کس مجبور نبود به شما بگوید که باید آزادی را میل کنید.
آزادی ، یا بهتر بگوییم میل به آزادی خودکار است.
پس چرا باید به پشت چهار دیوار میله های زندان نگاه کنید؟

توجه خود را از زندانی شدن جلب کرده و احساس آزادی کنید.
آن را تا جایی احساس کنید که طبیعی است و در همان ثانیه ای که این کار را انجام می دهید ، آن میله های زندان حل می شوند.
همین اصل را برای هر مشکلی اعمال کنید.

من دیده ام افرادی که تا گوش خود بدهکار بودند این اصل را اعمال می کنند و در چشم بر هم زدن بدهی های کوهستانی برداشته می شوند.

من دیده ام کسانی که پزشکان آنها را به عنوان علاج ناپذیر رها کرده اند ، توجه خود را از مشکل بیماری خود دور می کنند و احساس می کنند که علی رغم شواهد خلاف این احساس ، حالشان خوب است.
به هیچ وجه این بیماری موسوم به “بیماری لاعلاج” پایدار نماند و جای زخمی باقی نماند.

پاسخ شما به

“به خودت می گویی که ( من چه کسی ) من هستم”؟

همیشه بیان شما را تعیین می کند تا زمانی که از زندانی شدن یا بیماری یا فقیر بودن آگاه باشید ، تا زمانی که به تصویر کشیدن یا بیان این شرایط ادامه می دهید.

وقتی انسان دریافت که اکنون همان چیزی است که بدنبال آن است و شروع به ادعای وجودی خود می کند ، اثبات ادعای خود را خواهد داشت.

این نشانه در کلمات به شما داده می شود ،

“شما چه کسی را جستجو می کنید؟”

و آنها پاسخ دادند ،من هستم

“عیسی.”

و صدا گفت ،

” من او هستم.”

“عیسی” در اینجا به معنای نجات یا ناجی است.
شما به دنبال نجات از چیزی هستید که مشکل شما نیست.

” من هستم ” اوست که شما را نجات خواهد داد.
اگر گرسنه هستید ، ناجی شما غذا است.
اگر فقیر باشید ، ناجی شما ثروت است.
اگر زندانی شوید ، ناجی شما آزادی است.
اگر بیمار باشید ، مردی به نام عیسی نخواهد بود که شما را نجات می دهد ، اما سلامتی ناجی شما خواهد شد.

بنابراین ادعا کنید

“من او هستم”

به عبارت دیگر ، خود را به عنوان مورد نظر ادعا کنید.
این را با شعور ادعا کنید ، نه با کلمات ، و شعور با ادعای شما پاداش می دهد.

به شما گفته شده است ،من هستم

“وقتی به دنبالم بیایی ، مرا پیدا خواهی کرد.”

خوب ، بعد از آن کیفیت در آگاهی احساس کنید تا زمانی که احساس کنید خودتان آن را هستید.
وقتی احساس خود بودن را از دست می دهید ، کیفیت خودش را در دنیای شما مجسم می کند.

هنگامی که راه حل آن را لمس می کنید ، از مشکل خود بهبود می یابید.

“چه کسی من را لمس کرده است؟

زیرا من درک می کنم که فضیلت از من خارج شده است.
” بله ، روزی که این موجود درون خود را لمس کنید و احساس کنید خود را علاج می کنید یا شفا می یابید ، فضیلت ها از خود شما بیرون می آیند و به عنوان شفابخش خود را در دنیای خود محکم می کنند.

گفته شده است ،

“شما به وجود خدا اعتقاد دارید.
به من ایمان بیاورید.
من هم هستم. “

ایمان به خدا داشته باشید.

“او خود را با خدا یکی کرد و متوجه شد که این سرقت نیست

کارهای خدا را انجام دهند. “من هستم

برو تو و همینطور.
بله ، آگاهی و شعور خود را از خدا بودن آغاز کنید.
تمام صفاتی را که قبلاً به خدای خارجی داده اید ، برای خود ادعا کنید و شروع به بیان این ادعاها خواهید کرد.

“زیرا من خدا دور نیستم.

من نزدیکتر از دست و پای شما هستم ،

نزدیک تر از نفس کشیدن شماست. “

من آگاهی شما از بودن هستم.
من آن چیزی هستم که تمام آنچه که از وجود آن آگاه خواهم بود در آن آغاز و پایان می یابد.

“زیرا قبل از دنیا من هستم؛

و وقتی دنیا متوقف شود ، من هستم.

قبل از اینکه ابراهیم باشد ، من هستم. “

این من هستم آگاهی شماست.

“مگر اینکه خداوند خانه ای را که آنها بیهوده کار می کنند ، آن را بسازد.”

‘پروردگار’ ، چون شعور شماست ، جز آنچه در جستجوی آن است، بیهوده تلاش خواهید کرد تا آن را پیدا کنید، چون همه چی
ابتدا در آگاهی شما ایجاد می شود .

همه چیز باید با هوشیاری آغاز و پایان یابد.

بنابراین ، خوشبخت است مردی که به خود اعتماد دارد.
زیرا ایمان انسان به خدا همیشه با اعتماد به نفس او اندازه گیری خواهد شد.